مغز های آلوده همسفر زندگیم برای تومی نویسم طبیب دلم باش نصیحت پدرم بگذار معجزه زندگی عاشقم زندگی یع



تاريخ : پنجشنبه دهم اردیبهشت ۱۳۹۴ | ۰:۳۲ قبل از ظهر | نویسنده : پسران نیکو | نظر بدهید
تو میروی و من از او میخواهم

که تو به سلامت بازایی

تو میروی تا به مقصد برسانی از ره مانده هایی را که چشم به دستان تو دارند

تا به مقصد رسانیشان و من چشم انتظار این هستم که کی تو به مقصد من رسی

ثانیه ثانیه های نبودنت از پروردگارم  تمنای دیدار تو را دارم

همدم زحمت کش من تمام تلاشم را میکنم

تا فقط من و وجود من طنین انداز ارامش در وجود تو باشد 



تاريخ : یکشنبه ششم اردیبهشت ۱۳۹۴ | ۲۳:۶ بعد از ظهر | نویسنده : پسران نیکو | نظر بدهید
براي
 

 

براي تويي كه تنهايي هايم پر از ياد توست
براي تويي كه قلبم منزلگه عـــشـــق توست
براي تويي كه احساسم از آن وجود توست
برای تو که میدانی زیبا ترین هدیه تولدم هستی
براي تويي كه تمام هستي ام در عشق تو غرق شد
براي تويي كه چشمانم هميشه به راه تو دوخته است
براي تويي كه مرا مجذوب قلب و احساس پاك خود كردي
براي تويي كه وجودم را محو وجود خود كردي
براي تويي كه هر لحظه دوري ات برايم مثل يک قرن است
براي تويي كه سـكوتـت سخت ترين شكنجه من است.. 

تويي كه تنهايي هايم پر از ياد توست
براي تويي كه قلبم منزلگه عـــشـــق توستبراي تويي كه تنهايي هايم پر از ياد توست
براي تويي كه قلبم منزلگه عـــشـــق توست
براي تويي كه احساسم از آن وجود توست
برای تو که میدانی زیبا ترین هدیه تولدم هستی
براي تويي كه تمام هستي ام در عشق تو غرق شد
براي تويي كه چشمانم هميشه به راه تو دوخته است
براي تويي كه مرا مجذوب براي تويي كه تنهايي هايم پر از ياد توست
براي تويي كه قلبم منزلگه عـــشـــق توست
براي تويي كه احساسم از آن وجود توست
برای تو که میدانی زیبا ترین هدیه تولدم هستی
براي تويي كه تمام هستي ام در عشق تو غرق شدبراي تويي كه تنهايي هايم پر از ياد توست
براي تويي كه قلبم منزلگه عـــشـــق توست
براي تويي كه احساسم از آن وجود توست
برای تو که میدانی زیبا ترین هدیه تولدم هستی
براي تويي كه تمام هستي ام در عشق تو غرق شد
براي تويي كه چشمانم هميشه به راه تو دوخته است
براي تويي كه مرا مجذوب قلب و احساس پاك خود كردي
براي تويي كه وجودم را محو وجود خود كردي
براي تويي كه هر لحظه دوري ات برايم مثل يک قرن است
براي تويي كه سـكوتـت سخت ترين شكنجه من است.. 

براي تويي كه چشمانم هميشه به راه تو دوخته است
براي تويي كه مرا مجذوب قلب و احساس پاك خود كردي
براي تويي كه وجودم را محو وجود خود كردي
براي تويي كه هر لحظه دوري ات برايم مثل يک قرن است
براي تويي كه سـكوتـت سخت ترين شكنجه من است.. 
قلب و احساس پاك خود كردي

براي تويي كه وجودم را محو وجود خود كردي
براي تويي كه هر لحظه دوري ات برايم مثل يک قرن است
براي تويي كه سـكوتـت سخت ترين شكنجه من است.. 

براي تويي كه احساسم از آن وجبراي تويي كه تنهايي هايم پر از ياد توست
براي تويي كه قلبم منزلگه عـــشـــق توست
براي تويي كه احساسم از آن وجود توست
برای تو که میدانی زیبا ترین هدیه تولدم هستی
براي تويي كه تمام هستي ام در عشق تو غرق شد
براي تويي كه چشمانم هميشه به راه تو دوخته است
براي تويي كه مرا مجذوب قلب و احساس پاك خود كردي
براي تويي كه وجودم را محو وجود خود كردي
براي تويي كه هر لحظه دوري ات برايم مثل يک قرن است
براي تويي كه سـكوتـت سخت ترين شكنجه من است.. 
ود توست

برای تو که میدانی زیبا ترین هدیه تولدم هستی
براي تويي كه تمام هستي ام در عشق تو غرق شد
براي تويي كه چشمانم هميشه به راه تو دوخته است
براي تويي كه مرا مجذوب قلب و احساس پاك خود كردي
براي تويي كه وجودم را محو وجود خود كردي
براي تويي كه هر لحظه دوري ات برايم مثل يک قرن است
براي تويي كه سـكوتـت سخت ترين شكنجه من است.. 



تاريخ : یکشنبه ششم اردیبهشت ۱۳۹۴ | ۲۲:۴۶ بعد از ظهر | نویسنده : پسران نیکو | نظر بدهید


تاريخ : جمعه بیست و هشتم فروردین ۱۳۹۴ | ۱۷:۵۰ بعد از ظهر | نویسنده : پسران نیکو | نظر بدهید

پدرم مرد دانایی بود
گه گداری پندم میداد
همیشه میگفت : 
پسر جان مبادا با آبروی کسی بازی کنی
مبادا دختر مردم بشه چک نویس احساساتت
مبادا دختری رو دلبسته خودت کنی و فرداها نتونی جوابگو باشی

یک روز در جواب همه ی نصیحت هاش ، نیشخندی زدم و گفتم :
ای بابا ؛ دوره ی این حرفا گذشته
دخترای این دوره زمونه خودشون چراغ سبز میدن
خودشون دلشونه... 
خودشون از خداشونه...

پدرم تو چشمام نگاه کرد و گفت : 
پسر جان زلـیـخـا زیاده ، تو " یـوسـف " باش...!!!

همین که این جمله رو شنیدم
مو به تنم سیخ شد
زبونم بند اومد
دیگه هیچ جوابی نداشتم که بدم
واقعا هم حق میگفت 
همیشه زلـیـخـا زیاد بوده و هست ؛
اون منم که باید " یـوسـف " باشم.....♥•



تاريخ : جمعه بیست و هشتم فروردین ۱۳۹۴ | ۱۷:۴۱ بعد از ظهر | نویسنده : پسران نیکو | 1 نظر

میترسم بمیرم و نتوانم تو را در آغوش بگیرم
نگذار که با حسرت یک لحظه گرفتن دستهایت بمیرم.
میترسم بمیرم و نتوانم به تو ثابت کنم که عاشقت هستم ،
میترسم روزی بیایی و بگویی که من لایقت نیستم.
مرا در حسرت عشقت نگذار ، بگذار تا زنده ام تو را حس کنم ،
تو را در آغوش بگیرم و نوازش کنم.
میترسم بمیرم و نتوانم لبهایت را ببوسم ، نمیخواهم در حسرت طعم شیرین لبهایت بسوزم.
دنیا بی وفاست ، می ترسم این دنیای بی وفا مرا از تو بگیرد، میترسم همین روزها قلبم آرام بمیرد.
بگذار در این دو روز دنیا به اندازه ی یک دنیا نگاهت کنم ، بگذار به اندازه ی یک عمر تو را در آغوش بگیرم و با تو درد دل کنم.
میترسم همین لحظه ، همین فردا ، همین روزها لحظه ی مرگم فرا رسد.
یک مرگ پر از حسرت ، یک مرگ پر از آرزو و امید.
تنها حسرت و آرزوی من در آن لحظه تویی و حضورت در کنارم است.
تنها حسرت من در آن لحظه نگاه به چشمهای زیباست است.
در این دو روز دنیا بیا در کنارم ، از عشق بگو برایم ، گرچه سیر نمیشوم از لحظه های با تو بودن، اما هیچگاه نمیمانم در حسرت عشقت.



تاريخ : جمعه بیست و هشتم فروردین ۱۳۹۴ | ۱۷:۳۹ بعد از ظهر | نویسنده : پسران نیکو | نظر بدهید
ﺍﮔﺮ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺭﻭﯼ ﺯﯾﺒﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﯽ

ﻭ ﻃﻌﻢ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺭﻭﯾﺎﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﭽﺸﯽ .…*

ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﺎﺵ

ﺑﯿﻘﺮﺍﺭ ﺑﺎﺵ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﺎﺩﯼ* ﺳﺎﺧﺘﻦ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎ ..*

ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯼ ﺧﺪﺍ ﺑﺎﺵ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩﻥ ﺭﻭﯾﺎﯼ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺟﺰ ﺧﻮﺩﺕ …

ﺧﻨﺜﯽ ﻧﺒﺎﺵ !*

ﺑﯿﺘﻔﺎﻭﺕ ﻧﺒﺎﺵ !

ﺍﮔﺮ ﺩﯾﺪﯼ ﮐﺴﯽ ﮔﺮﻩ ﺍﯼ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺗﻮ ﺭﺍﻫﺶ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﺳﮑﻮﺕ ﻧﮑﻦ !*

ﺍﮔﺮ ﺩﺳﺘﺖ ﺑﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﻣﯽ ﺭﺳﯿﺪ ﺩﺭﯾﻎ ﻧﮑﻦ …*

ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﺎﺵ

ﺗﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻧﯿﺰ ﻧﺸﺎﻥ زندگی کوتاه ترازآن است که به خصومت بگذرد

وقلبهاگرامی ترازآنند که بشکنند



تاريخ : جمعه بیست و هشتم فروردین ۱۳۹۴ | ۱۷:۲۶ بعد از ظهر | نویسنده : پسران نیکو | نظر بدهید
اهل همین کوچه ی بن بست کـناری

که تو از پنجره اش پای به قلب من ِ دیوانه نهادی

تو کجا ؟ کوچه کجا ؟ پنجره ی باز کجا ؟

من کجا ؟ عشق کجا ؟ طاقتِ آغاز کجا ؟

تو به لبخند و نگاهی

منِ دلداده به آهی

بنشستیم.

تو در قلب و

منِ خسته به چاهی

گُنه از کیست ؟

از آن پنجره ی باز ؟

از آن لحظه ی آغاز ؟

از آن چشم ِ گنه کار ؟

از آن لحظه ی  دیدار ؟

کاش می شد گُنهِ پنجره و لحظه و چشمت،

همه بر دوش بگیرم

جای آن یک شب مهتاب،

تو را تنگ در آغوش بگیرم.



تاريخ : جمعه بیست و هشتم فروردین ۱۳۹۴ | ۱۷:۲۴ بعد از ظهر | نویسنده : پسران نیکو | نظر بدهید

 

صبح یعنی مست صدای تو

 

ظهر یعنی انتظار تو

 

عصر یعنی دلتنگم برای تو

 

شب یعنی یاد تو

 

و تو یعنی تمام لحظه های من



تاريخ : جمعه بیست و هشتم فروردین ۱۳۹۴ | ۱۶:۵۵ بعد از ظهر | نویسنده : پسران نیکو | نظر بدهید

 

خسته ام

خسته از اندازه ی خیال ها

خسته ام

بعضی از حرفا رو نمیشه زد

بعضی از حرفا رو نمیشه خورد

بعضی حرفا رو باید سکوت کرد

بعضی حرفارو فقط باید یک دل سیر گریه کرد...



تاريخ : جمعه بیست و هشتم فروردین ۱۳۹۴ | ۱۶:۵۳ بعد از ظهر | نویسنده : پسران نیکو | نظر بدهید
        مطالب قدیمی‌تر >>

 

.: Weblog Themes By SlideTheme :.
آخرین مطالب
جستجو





نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها: مغز های آلوده همسفر زندگیم برای تومی نویسم طبیب دلم باش نصیحت پدرم بگذار معجزه زندگی عاشقم زندگی یعنی تمام لحظه های باتوبودن خسته ام ,

تاريخ : پنج شنبه 24 ارديبهشت 1394 ا 17:9 نويسنده : Hojjat ا
.: Weblog Themes By violetSkin :.